معرفتشناسی عشق در عرفان مولوی تحلیلی در پرتو پدیدارشناسی هوسرل، هایدگر و مرلوپونتی
(ندگان)پدیدآور
ملکیان, کمالنجفی, عیسینوع مدرک
Textعلمی ـ پژوهشی
زبان مدرک
فارسیچکیده
از نگاه فلسفی، بررسی معرفت عاطفی و به تع آن معرفت عرفانی که مبتنی بر عشق به خداست، چندان در سنت فلسفی غرب جایگاه شایستهای نداشته است. مطابق دیدگاه حاکم بر این سنت، عواطف و احساسات ارتباط چندانی با دستیابیهای عالی به معرفتِ «محض» ندارند. در این رویکرد، معرفت به منزلۀ «بسندگی یا تطابق حداکثری» میان «بازنمود ذهنی» و برخی «ذوات» در جهان خارج از ذهن فهمیده میشود؛ یعنی برخلاف «زبان» و «دادههای حسی»، «عواطف» هیچ چیز را «بازنمایی» نمیکنند و چیزی بیشتر از «پاسخهای ذهنی» به اشیا نیستند؛ همین امر موجب نادیدهگرفتن نقش حوزۀ عاطفی و احساسی انسان در کسب معرفت در این سنت بوده است. این امر متفکران غربی را برانگیخت تا به بازنگری مفهوم معرفت و راههای دستیابی به آن بپردازند. در این میان، هوسرل با تشخیص مفهوم «حیثِ التفاتی» به عنوان مهمترین ویژگیِ آگاهی، دریچهای تازه به مفهوم معرفت گشود. علاوه بر هوسرل، هایدگر نیز در پدیدارشناسی خاص خود نشان داد مفهومی از «معرفت» در دست است که اصیلتر از «بازنمودِ کارآمد» است. معرفت نزد هایدگر همان «گشودگی»است؛ پس عواطف و احساسات چگونگیِ بودن اشیا را بر ما «میگشایند». هدف مقاله پیش رو تحلیل کارکرد عشق بهمثابه قویترین و مهیجترین امر عاطفی و احساسی به روشی پدیدارشناختی و در پرتو پدیدارشناسی هوسرل، هایدگر و مرلوپونتی برای شناخت معرفت عاطفی و عاشقانه در مثنوی مولوی است. یافتههای مبتنی بر تحلیلهای پدیدارشناختی اشعار مثنوی، امکان حصول معرفت عرفانی «عشق» را از خلال فروکاست و التفات عرفانی تأیید میکنند و نشان میدهند که معرفت عرفانی نهتنها امکانپذیر است، بلکه شیوهای از معرفت است که کمتر در جریان سنت فلسفی غرب به آن پرداخته شده است.
کلید واژگان
پدیدارشناسیمعرفت عاطفی
عشق
معرفت عرفانی
مولوی
هوسرل
هایدگر
مرلوپونتی
شماره نشریه
97تاریخ نشر
2020-03-201399-01-01
ناشر
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)سازمان پدید آورنده
دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران.استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه رازی، کرمانشاه، ایران (نویسنده مسئول).
شاپا
1062-89522716-960X




