| dc.description.abstract | یکى از پرسش هاى مهمى که فرا روى آدمى, به عنوان موجودى مدرک و مختار, قرار مى گیرد, مربوط به هدف کارها و رفتارهایش مى باشد. انگیزه و هدف نهایى کارها و رفتارهاى ما چیست؟ آیا هدف غایى افعال آدمى تأمین نفع شخصى, رفاه یا خوشبختى خود فرد است یا آن که کارها و رفتارهایى وجود دارد که انگیزه غایى فرد از انجام آن ها نه تأمین نفع شخصى و یا رفاه و خوشبختى خود, بلکه تأمین خیر, رفاه یا خوشبختى دیگران است؟ در پاسخ به این پرسش دو رویکرد کلى در میان فیلسوفان اخلاق وجود دارد: 1. خودگرایى; 2. دگرگرایى. گزینش یکى از این دو رویکرد, به تعبیر هنرى سیجویک یکى از مسائل اصلى فلسفه اخلاق است. در این مقاله به بررسى اجمالى این مسئله خواهیم پرداخت.<br /> مسئله خودگرایى و دگرگرایى را از دو زاویه بررسى کرده اند: 1. بعد روان شناختى, که توصیفى بوده و به توضیح و توصیف ساختار روانى انسان ها در انجام کارها و رفتارهاى گوناگون شان مى پردازد و آن چه را که مردم, در واقع, بر آن هستند تبیین مى کند, بدون آن که توصیه اى درباره چگونگى رفتار انسان ها یا حکم و قضاوتى نسبت به درست یا نادرست بودن آن ها داشته باشد 2. بعد اخلاقى, که توصیه اى بوده و با ارائه توصیه هایى براى مردم مشخص مى کند که مردم چگونه باید رفتار کنند. از آن جا که یکى از دلایل عمده معتقدان به خودگرایى اخلاقى (ethical egoism) اعتقاد به خودگرایى روان شناختى (psychological egoism) است, در این مقاله نخست به بحث خودگرایى روان شناختى و بررسى استدلال هایى در اثبات این نظریه پرداخته و آن گاه نظریه خودگرایى اخلاقى را پى خواهیم گرفت. | fa_IR |